بیانات در دیدار دستاندرکاران راهیان نور
بسماللهالرّحمنالرّحیم
والحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم المصطفی محمّد و علی آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیّما بقیّةالله فی الارضین
خیلی خوشآمدید برادران عزیز، خواهران عزیز، سرداران، یادگاران دفاع مقدّس، رزمندگان، جوانان پُرشور، نمونههایی از برجستگیهای ملّت ایران که قدرِ شماها را -چه قدرِ جوانها را که گام در این راه گذاشتند و دل خودشان را با حقایق آشنا کردند، چه قدرِ سابقهداران و استخوانخُردکردگان این راه که میدانها را درنَوردیدند، کارهای بزرگی انجام دادند و امروز هم به خدمات خود ادامه میدهند، و غالباً هم منتظر شهادتند- ملّت ایران باید بداند. [اینها] فرزندان ملّتند و ملّت قدر میدانند؛ مسئولان، کارگزاران امور کشور بایستی قدر اینها و قدر این حرفها را بدانند.
اوّلاً تشکّر میکنم از مجموعهی متصدّی و مباشر امور راهیان نور که آقای سرلشکر باقری اشاره کردند به اینکه مجموعهی مدیران و دستاندرکاران و فعّالان و راهنمایان و گردشبران در این مجموعه حضور دارید؛ از همهتان تشکّر میکنم. کار بزرگی است، کار مهمّی است، کار بسیار اثرگذاری است.
یک نکته این است که ما یاد روزهای بزرگ را نباید بگذاریم به دست فراموشی سپرده بشود. روزهای بزرگ هر کشوری و هر ملّتی آن روزهایی است که یک حادثهی الهی به وسیلهی مردم و با دست مردم در آن انجام گرفته است. ذَکِّرهُم بِاَیّامِ الله؛ خداوند متعال در قرآن دستور میدهد به پیغمبر که آنها را به یاد ایّامالله بینداز. ایّامالله همین روزهای بزرگ تاریخساز است. خب، هشت سال دفاع مقدّس -به یک معنا هر روزش را حساب کنیم- جزو این ایّامالله است؛ نباید بگذاریم که این حوادث به دست فراموشی سپرده بشود. قرآن ما را تعلیم میدهد؛ این یادهایی که در قرآن شده است: وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ ابراهیم؛ وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ موسیٰ؛ وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ اِدریس؛ وَ اذکُر فِی الکِتٰبِ مَریَم؛ نباید بگذاریم فراموش بشود. قرآن به ما یاد میدهد که اینها را به یاد بیاور، اینها را تکرار کن. شما ببینید داستان حضرت موسی و داستان حضرت ابراهیم و دیگر داستانها در قرآن چقدر تکرار شده؛ باید به یاد آورد، باید نگذاشت فراموش بشود. ما البتّه در این زمینه شاهد تلاشهایی هستیم. من به آقای سرلشکر باقری خیلی خوشبینم و خیلی اعتماد دارم و گفتند که این کارها را داریم میکنیم یا کردهایم.
این کارها دوجور است؛ بعضی از این کارها، کارهای تشکیلاتی و سازمانی است؛ خیلی خب، یک سازمانی را، یک مجموعهای را تشکیل میدهیم، کار خوبی است؛ یک بخشی از این کارها، کارهای جریانی است، کارهای اجرائی است. کارهای اجرائی با تشکیل دادن و راهاندازی تمام نمیشود؛ بایستی بهطور دائم مراقبت کرد، مواظبت کرد که اوّلاً کار پیش برود، ثانیاً درست پیش برود و منحرف نشود، ثالثاً اعتلاء داشته باشد و یکنواخت نباشد؛ این روایت «مَن ساوی یَومَاهُ وَ هُوَ مَغبون»، در این مورد کاملاً صدق میکند یعنی [اگر] ما امروز کارمان مثل دیروز باشد، حتماً سرمان کلاه رفته است. امروز بایستی یک قدم بالاتر از دیروز، بهتر از دیروز حرکت کنیم؛ پس اینکه بنده مکرّر به مدیران گوناگون -در بخشهای نظامی، در بخشهای دولتی، در بخشهای قضائی و غیره- تأکید میکنم و تکرار میکنم که چشمهایتان را تا آن انتهای صفِ انسانیای که پشت سرِ شما است گردش بدهید، نگاه کنید، مراقبت کنید، برای این است. اوّلاً بایستی کار ادامه پیدا کند؛ چون یک کاری را شروع میکنیم، بعد در اَثناء [کار]، فراموش میکنیم که این کار را به عهده گرفتهایم یا دستورش را دادهایم یا بنا است انجام بدهیم؛ کار فراموش میشود. گاهی کار فراموش نمیشود، ادامه پیدا میکند امّا بهصورت انحرافی. مواردی را دیدهایم که کار «درست» شروع شده امّا «انحرافی» تمام شده؛ چه کار فرهنگی، چه کار سیاسی، چه کار اقتصادی و کارهای گوناگون مدیریّتی کشور؛ خوب شروع میشود امّا یک جا زاویه پیدا میکند. زاویه هم اوّل که پیدا میشود، خیلی انسان را حسّاس نمیکند چون خفیف است؛ بعد هرچه که ادامه پیدا میکند، این زاویه مدام بازتر و بازتر میشود. بعضی کارها هم هست که نه، انحراف هم پیدا نمیکند، ادامه پیدا میکند امّا یکنواخت؛ امروز که نگاه کنیم، مثل پنج سال پیش، مثل ده سال پیش، مثل بیست سال پیش [انجام میشود]؛ هیچ پیشرفت و اعتلائی مشاهده نمیشود. اعتلاء و پیشرفت هم با گفتن و آمار دادن درست نمیشود، بایستی انسان محصول را روی زمین مشاهده بکند؛ ببینیم که چه کار دارد انجام میگیرد. من خواهشم این است مجموعهای که دستاندرکار این قضیّه است توجّه کند که این کار، کار بزرگی است که من حالا مختصراً عرض خواهم کرد.
ببینید برادران عزیز، خواهران عزیز! هر کشوری یک ثروتی دارد: بعضیها ثروتهای اقلیمی دارند؛ بعضیها ثروتهای جغرافیایی دارند؛ بعضیها ثروتهای زیرزمینی دارند؛ بعضیها ثروتهای انسانی -انسانهای باهوش، برجسته- دارند؛ بعضیها نفت دارند؛ بعضیها عقل دارند پول ندارند، بعضی پول دارند عقل ندارند؛ از این قبیل در دنیا ملّتهایی داریم. نقطهقوّت هر کشوری بایستی برای او عزیز و محترم باشد، از آن محافظت کند. ما نقطهقوّت خیلی داریم، حالا نقطهقوّتهای طبیعی زیاد داریم -که حالا این حرفها جایش در این جلسه نیست؛ زمین داریم، زیرِ زمین [منابع] داریم، روی زمین [منابع] داریم، انسان داریم، هوش داریم، همه چیز داریم- لکن یکی از مهمترین ثروتهای ما، ثروت فرهنگی ما است؛ ما ثروت فرهنگی داریم. ثروت فرهنگی چیست؟ مثلاً میل به جهاد و اعتقاد به جهاد، یک ثروت فرهنگی است؛ یعنی شما وقتی در بین ملّت ایران حرکت کنید و گردش کنید، جز عدّهی معدودی، در بقیّهی مردم کشورمان یک انگیزهی حرکت در راه دین هست؛ حالا اندازهاش مختلف است؛ کم دارد، زیاد دارد. یکی همینقدر انگیزه دارد که اگر چنانچه در مقابل دوربین تلویزیون قرار گرفت به نفع کشور و بهنفع آرمانهای انقلاب و اسلام شعار بدهد؛ خیلی خب، خیلی خوب است، این انگیزه وجود دارد. یکی بیشتر از این انگیزه دارد، یکی تا آنجا انگیزه دارد که جانش را حاضر است بدهد و فدا بکند؛ این حسّ مجاهدتطلبی و مجاهدتپذیری و اعتقاد به مجاهدت یک ثروت فرهنگی است؛ این در کشور ما وجود دارد، در خیلی از کشورها نیست.
قبل از انقلاب، وقتیکه مجموعهی مبارزین ما با مجموعهی مثلاً مبارزین مارکسیست آن روز مواجه میشدند -چه در بحثهای جمعی، چه در بحثهای فردی، چه در زندان، چه در بیرون زندان- بنده همیشه این حرف را به خودیهایمان میگفتم؛ میگفتم که فرق ما و آنها این است که ما خدا داریم، آنها خدا ندارند؛ من دلم به حال آنها میسوزد. در گوشهی سلّول، در زیر شکنجه، در شرایط بسیار دشوار، ما یک پناهی داشتیم، یک خدایی داشتیم، به او پناه میبردیم، از او کمک میطلبیدیم؛ اگر هم ارادهی او اقتضا نمیکرد که آنجا به ما کمک بکند، لااقل دلمان خوش بود که او دارد میبیند که ما برای خاطر او داریم زجر میکشیم، [امّا] آن بیچارهی مارکسیست این را نداشت. بنده میگفتم این آدمی که خدا ندارد، تا وقتی تحت تأثیر شور و هیجان و احساسات و مانند اینها است، خب، حرکت میکند، میدود؛ اگر یک لحظه این شور و این هیجان و این احساسات از او گرفته بشود و یک لحظه به خودش فکر کند، خواهد دید کار بیهودهای دارد میکند. [میگوید] من کشته بشوم که دیگری زنده بماند؟ من کشته بشوم که فلانکس پول گیرش بیاید یا راحت زندگی کند؟ چرا؟ خصوصیّت ایمان این است که احساس مجاهدت و میل به مجاهدت را در انسان زنده نگه میدارد. این خودش یک ارزش فرهنگی است؛ یک ارزش بزرگ فرهنگی است. این یک.
اعتقاد به ایستادگی در مقابل زورگو [هم] یک ارزش فرهنگی است. اعتقاد به اینکه اگر ایستادگی کردیم، در نهایت بدون تردید بر دشمن فائق خواهیم آمد، یک ارزش فرهنگی و یک ثروت فرهنگی است. ما اگر بخواهیم بشمریم ثروتهای فرهنگی خودمان را، یک فهرست طولانیای از ارزشها و ثروتهای فرهنگی [داریم] که متعلّق به ما است و به ما نیرو میدهد و اگر اینها را زنده نگه داشتیم، یا آنهایی را که فراموش شده از فراموشی درآوردیم و به میدان آوردیم -مثل اینکه در دوران انقلاب این اتّفاق افتاد که فراموششدهها به میدان آمدند- آنوقت کارهای بزرگی انجام میگیرد؛ همچنانکه در این سی و چند سال در کشور ما این کارهای بزرگ انجام گرفت. شما جوانها دورهی قبل از انقلاب و دورهی طاغوت را ندیدید؛ ما آنوقت دیدیم. اگر کسی آن روز میگفت که ممکن است در ایران یک حرکتی انجام بگیرد که دین حاکم بشود و کسی مثل امام بزرگوار در رأس امور قرار بگیرد، بدون تردید هر انسان متوسّطِ معمولیِ عاقل، میگفت چنین چیزی ممکن نیست، محال است؛ یعنی هیچ تردیدی نداشت، چون شرایط اینجوری بود، امّا این اتّفاق افتاد.
جنگ تحمیلی ازاینقبیل است، مسئلهی دفاع مقدّس ازاینقبیل است. من اینجا یک حاشیهای باز کنم: جنگ تحمیلی بهخاطر این اتّفاق افتاد که دشمن در ما احساس ضعف کرد. اگر دشمن بعثی و محرّکینش خاطرجمع نبودند که سرِ چند روز به تهران خواهند رسید -آنها اینجوری فکر میکردند- این جنگ انجام نمیگرفت؛ آنها در ما احساس ضعف کردند. احساس ضعف شما، موجب تشویق دشمن به حملهی به شما است؛ این یک قاعدهی کلّی است. اگر میخواهید دشمن را از تهاجم به خودتان منصرف کنید، سعی کنید اظهار ضعف نکنید. نمیگویم بدروغ بگوییم قوی هستیم، [بلکه] میگویم قوّت خودمان را آشکار کنیم. ما نقاط قوّت زیادی داریم، این نقاط قوّت را آشکار کنیم. در زمینهی اقتصادی هم همینجور است، در زمینهی فرهنگی هم همینجور است.
اشتباه بزرگ بعضی از ماها در چالش اقتصادی بزرگی که امروز کشور دچار آن است -که ما امروز دچار چالش اقتصادی هستیم- این بود که در زمینهی اقتصادی اظهار ضعف شد؛ دشمن دید که اینجا جایی است که میشود فشار آورد، [لذا] فشار را زیاد کردند؛ [طوری که] از یک نفر در مصاحبه بپرسند که این رزمایشی که شما دارید فلانجا میکنید و درعینحال با ایرانیها مذاکره میکنید، [یک وقت] ایرانیها از این رزمایش ناراحت نشوند که به این مذاکرات اقتصادی ضربه بخورد، او رویش بشود و خجالت نکشد از اینکه بگوید «نه آقا، اینها تأثیری ندارد؛ ایرانیها اینقدر احتیاج به این مذاکرات دارند که امثال این رزمایش ضرری به مذاکرهی اقتصادی ما نمیزند»! این اظهار ضعف در مقابل دشمن نباید بشود.
خب [در زمان جنگ]، دشمن احساس ضعف کرد در ما، لذا حمله کرد. حالا ما آیا واقعاً ضعیف بودیم یا نه؟ بالفعل بله، ضعیف بودیم؛ نیروهای مسلّح ما پراکنده بود، آشفته بود، مدیریّت منظّمی نداشت، خیلی از تجهیزات ما بهدردبخور نبود، خیلیهایش [برای ما] شناخته نبود؛ ما یکی دو سال بعد از جنگ، بعضی از چیزهایی را که در انبارهایمان بود تازه کشف کردیم که اینها را داریم و میتوانیم از آنها استفاده کنیم. تجربهی جنگ [هم] نداشتیم. در دوران طاغوت، [فقط] یک چند حملهی نمایشی که از این طرفِ مرز عراق وارد بشوند، چند کیلومتر آن طرفتر از مرز خارج بشوند اتّفاق افتاده بود. ماها تجربهی جنگ نداشتیم. تجربههای جنگ ما تجربههای دوران جنگ جهانی دوّم است که آنوقت طاغوت زمان از فرماندهاش پرسید که نیروهای مسلّح ما چقدر در مقابل دشمن میتوانند مقاومت کنند، گفت قربان دو ساعت میتوانند مقاومت کنند؛ بعد اوقات شاه تلخ شد؛ رضاخان بود دیگر، اوقاتش تلخ شد؛ بعد که آمدند این طرف، یک نفر [به آن فرمانده] گفت حقّش بود یکجوری میگفتی که اوقاتش تلخ نمیشد، یک خرده بهتر میگفتی، چربتر میگفتی؛ گفت من چربتر گفتم؛ دو ساعت که گفتم چربتر است، ده دقیقه میتوانند مقاومت کنند، من گفتم دو ساعت! این تجربهی جنگ ما بود.
جنگ با این صورت شروع شد. ببینید، دشمن در همان قدمهای اوّل تا ده دوازده کیلومتری اهواز جلو آمد، یعنی خمپارهی ۶۰ دشمن به حومهی اهواز میرسید؛ اینجوری بود. آمدند از پل نادری -در قسمت دزفول- گذشتند، وارد این طرف رودخانهی دزفول شدند؛ یعنی هم دزفول هم اهواز و هم شهرهای مهمّ دیگر خوزستان در معرض خطر قرار گرفتند؛ دشمن در حملهی اوّل اینجوری وارد شد، ما اینجوری بودیم.
بعد نیروهای مسلمان و نیروهای انقلابی ما، با نهیب امام بزرگوار -که خود او یکی از معجزات دهر بود، خود او از آیات بزرگ الهی بود، آیتالله العظمای واقعی، او بود- خودشان را پیدا کردند؛ ارتش یکجور، سپاه یکجور، بسیج یکجور؛ نیروها خودشان را پیدا کردند، از امکانات خودشان استفاده کردند، از قوّتی که در آنها نهفته بود و آن را کشف نکرده بودند استفاده کردند؛ این قوّت فقط قوّت جنگیدن و شجاعت و به میدان رفتن نبود، یکی از آنها این بود؛ قوّت مدیریّت، سازماندهی، ابتکار، ابتکار عمل و این کارها بود، [لذا] صفحهی جنگ را دگرگون کردند. جنگ در سال ۵٩ شروع شد -با همان خساراتی که عرض کردم- [ولی] در فروردین سال ۶١، در عملیّات فتحالمبین چند هزار اسیر از دشمن به دست نیروهای ما افتاد؛ یعنی فاصله را ببینید! در ظرف یک سالونیم، حرکتِ پیشرفت نیروهای مؤمن و انقلابی جوری بود که عقبنشینیِ تا نزدیک اهواز و عقبنشینیِ تا نزدیک دزفول، تبدیل شد به عملیّاتی مثل عملیّات فتحالمبین که حدود ده هزار، دوازده هزار [نفر] فقط از دشمن اسیر گرفتند. واقعاً یکی از ایّامالله، ایّام جنگ تحمیلی و دفاع مقدّس است؛ این را باید زنده نگه بداریم، این یک ثروت است.